چله بزرگ، چله کوچک، چارچار، جشن سده
چله بزرگ، چله کوچک، چارچار، جشن سده
این کلمات زیبا ودوست داشتنی، کلماتی هستند که برای نسل قدیم بسیار آشنا وبا رگ وخون آن عزیزان عجین شده است.
برای زمستان در فرهنگ مردم قدیم گاهشمار ویژهای وجود داشته است. گاهشماری که به طور عمومی کل سال را در بر میگرفت.
اما به طور مشخص زمستان را به دو بخش چله بزرگ (چله کلان و ) چله کوچک (چله خرد )تقسیم میکردند. چلهای که هر چند نام چله داشت، اما فقط یکی از آنها چهل روزه بود و برای اسفند هم تقسیمات خاص خودش وجود داشت.
چله بزرگ:
از اول دی ماه تا دهم بهمن ماه را که چهل روز کامل میباشد، “چله بزرگ یا کلان” می نامند.
چله کوچک:
از یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه را که بیست روز کامل است، “چله کوچک یا خرد” می نامند.
– همچنین می گویند، بدلیل بیست روز کمتر، چله کوچک نامیده شده است.
این تقسیم بندی، یعنی تقسیم ۶۰ روز اول زمستان به دو چله، تقریباً در سراسر ایران سیاسی کنونی و البته در ایران فرهنگی رایج بوده است. ایران فرهنگی که شامل افغانستان، ماوراءالنهر، بخشهایی از قفقاز، در آسیای صغیر و بخشهایی از ترکیه کنونی بود، همگی با هر گویش و زبان محلی، مفهوم چله را درک میکردند.
جشن سده: غروب آخرین روز چله بزرگ “جشن سده” برگزار می شده است. مردم در این روز دور هم جمع می شدند و با فریاد ”سده سده پنجاه به نوروز” شروع چله کوچک را اعلام میکردند. در نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند.
جشنی که کهن بودن آن به پایه جشنهای نوروز میرسد.
در کنار این جشنها، جشنها و آیینهای محلی دیگری هم هست که مردم عمدتاً برای برکتزایی و برکتافزایی در نقاط گوناگون ایران برگزار میکردند.
در تاریخ نسبت جشن سده به هوشنگ، پادشاه پیشدادی نسبت داده شده است. از آنجا که در قصه اساطیر ایران، بیابانهای اطراف کرمان و یزد، جایی بود که هوشنگ پیشدادی توانست در آنجا آتش را کشف کند، این جشن و آیین هنوز چله بزرگ-چله کوچکهم در یزد و کرمان برگزار میشود و به سده سوزی معروف است. افزون بر این، در جنوب خراسان و در برخی از شهرهای کویری بقایای آن دیده میشود.
چارچار:
این دو برادر، یعنی چله بزرگه و چله کوچیکه، هشت روزی در کنار هم هستند. آن هشت روز را، “چارچار” می نامند. یعنی به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک، یعنی از هفتم تا چهاردهم بهمن ماه هر سال در زبان عامیانه قدیم به «چارچار» معروف است.
این هشت روز که آخرین روزهای فصل زمستان است، در واقع سردترین و سوزناک ترین روزهای سال را شامل می شوند. به طوری که قدیمی ها به این هشت روز “سرمای پیرزن کُش” نیز میگفتند و هنوز هم گهگاهی از این اصطلاح استفاده می شود. بنا به افسانه ها این دو برادر با هم اختلاف زیادی داشتند و در جنگ بودند. به همین دلیل به “چارچار“، “جنگ دو چله” نیز می گویند.
عقیده بر آن است که در این ۸ روز درختان برای بیدار شدن از خواب زمستانی آماده و مهیا می گردند.
هنر زمستانی طبیعت
اَهمَن و بهمن:البته در فرهنگ قدیم شهرضا آنچه از پیرمرد ها وبرزگترها شنیده شده ((اهمن-بهمن)) رسم نبوده است.
و اسفندماه را به سه تا ده روز تقسیم می کردند:{{اسفندون،ماس بندون،زایش گوسفند}}ده روز اول اسفند هوا گرم و مطبوع بوده است.ده روز دوم به علت سرما آب به قول قدیمی ها می ماسیده است((آب یخ می زده است.)).ده روز سوم چون بیشتر گوسفندان زایش می کردند.
پس از “چار چار” نوبت به “اهمن”و “بهمن” پسران پیرزن (ننه سرما) می رسد، که خودی نشان دهند. “ده روز اول اسفند را اهمن”، و ده روز دوم اسفند را “بهمن” می گویند. این بیست روز ممکن است آنقدر بارندگی باشد، که این دو برادر به دو چله طعنه بزنند.
با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند:
اهمن و بهمن، آرد کن صدمن، روغن بیار ده من، هیزم بکن خرمن، عهده همه با من.
تا اینجا بیست روز از اسفند به نام “اهمن” و “بهمن” نامگذاری شده اند. می ماند ده روز آخر اسفند ماه.
سیاه بهار: که پنج روز اول از ده روز آخر اسفند ماه، یعنی از ۲۱ اسفند ماه تا ۲۶ اسفند ماه را “سیاه بهار” گویند. با توجه به شعری هم که قدیمی ها میخواندند، مشخص می شود که در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده است و روزها کشاورزان مشغول کشت و زراعت بوده اند.
سیاه بهار شب ببار و روز بکار
سرما پیرزن: پنج روز آخر اسفند ماه را هم “سرما پیرزن” یا “ننه سرما” گویند. در این روزها آسمان گاهی ابری، گاهی آفتابی، گاهی همراه با باد، و اکثر اوقات از آسمان تگرگ می بارد. قدیمی های دل پاک، بر این باور بوده اند که در زمان بارش تگرگ، آن گردنبند پیرزن است که پاره شده و مُهرههای آن به زمین میریزند.