جشن شهریورگان

شهریور ، در اوستا « خشَثرَ وَیریَه » و در پهلوی « شَهرِوَر » و در فارسی « شَهریوَر » یا « شَهریَر » به معنای « شهریاری دلخواه » یا شهریاری آرمانی » یا « توانایی مینُوی آرمانی یا آرمان شهر » ، در گاهان یکی از فروزه های «مزدا اهوره » و در اوستای نو نام یکی از امشاسپندان که در جهان مینوی نماد شهریاری و فّر و فرمان روایی اهورا مزدا و در جهان استومند نگاهبان فلز ها و پاسدار فَر و پیروزی شهریاران دادگر و یاور بینوایان و دستگیر مستمندان است و او را مینوی مهربانی و جوانمردی خوانده اند ( اوستا ، دوستخواه ، ص ۱۰۱۵ ). در گاهشماری ایرانی ، ششمین ماه سال و چهارمین روز از هر ماه شهریور نام دارد ، از این روی نیاکان ما در روز شهریور از شهریور ماه ، جشن شهریورگان را برگزار می نمودند. بر بنیان بندهش گل شاه اسپَرغَم ( ریحان ) ویژه شهریور است (بندهش – مهرداد بهار، ص ٨٨ ).نگارنده ، برای آگاهی بیشتر از ریشه های استوره ای و تاریخی این جشن کهن و  آیین های دیرینه ی آن که با گذر زمان به فراموشی رفته اند ، در آغاز نگاهی به کتاب بندهش ( / زند آگاهی ) دارد:

در بخش چهارم کتاب « بندهش » که « درباره چگونگی و علت آفرینش آفریدگان برای نبرد » سخن به میان می آید ، می خوانیم که « … او [هرمز] همه امشاسپندان را به همکاری [ در ] نبرد آفریدگان چنان گمارد و ایستاند که چون اهریمن آمد، هرکس آن دشمن خویش را به نبرد فراز گیرد که فرمان تازه ای در نیابد … ».  سپس در ادامه به نقش هریک از امشاسپندان در این نبرد مینوی پرداخته می شود و درباره شهریور می آید : « چهارم از مینویان شهریور است. او از آفرینش مادی فلز را به خویش گرفت. به یاری و همکاری او خور و مهر و آسمان و اََنغران، سوگ نیکو ، اردویسور و هوم ایزد ، بُرزیرد و دهمان آفرین داده شدند؛ زیرا فلز را استواری از آسمان است و آسمان را بُن گوهر آبگینه گون فلز است و او را قرار از انغزان است – انغزان [ همان ] انغز روشن ، خانه زرین گوهر نشان است که [ در ] بالا [ به ] گاه امشاسپندان پیوسته است – تا بدین همکاری ، دیوان را در [ دوران ] اهریمنی توانِ از میان بردنِ فلز نباشد »

در بخش پنجم نیز که به « تازش اهریمن بر آفرینش » می پردازد ، به چگونگی نبرد گیومرث با اهریمن پرداخته و در ادامه ، در بخش هشتم از بندهش که « درباره نبرد کردن آفریدگان گیتی به مقابله اهریمن » ویژه شده است ضمن اشاره غیر مستقیم به ارتباط شهریور با استوره شهریاری گیومرث تگاور ، دوباره از نبرد او با اهریمن یاد می شود: « ششم نبرد را کیومرث کرد. از آن جا که بر سپهر کیومرث پیدا بود ، در تازش اهریمن بر اثر نبرد اختران و اباختران ، سی سال زیست ». اما سرانجام « به سبب تفوق کیوان بر هرمزد ، کیومرث را مرگ بر آمد … ». اما گویا نبرد گیومرث و اهریمن با مرگ گیومرث به پایان نمی رسد و  پس از مرگ او، فرزندانش نبرد او با اهریمن را ادامه می دهند که به نابودی دیوان و از کارافتادگی اهریمن می انجامد: « از آن جا که تن کیومرث از فلز ساخته شده بود ، از تن کیومرث هفت گونه فلز به پیدایی آمد. [ از ] آن تخم که در زمین رفت ، به چهل سال مشی و مشیانه برُستند که از ایشان رونق جهان و نابودی دیوان و از کارافتادگی اهریمن بود. این نخستین کارزار را کیومرث با اهریمن کرد».

ردپای این هفت گونه فلز را که در بندهش از آن ها و ارتباطشان با کیومرث سخن به میان می آید، می توان در آثارالباقیه بیرونی نیز یافت: « … شهریور ، روز چهارم از شهریورماه است و به مناسبت توافق دو اسم جشن است و آن را شهریورگان گویند… شهریور فرشته ای است که به جواهر هفت گانه مانند طلا و نقره و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیاو مردم به آن ها بستگی دارد موکل است. »  

گیومرث ، در اوستا « گیه مرتن » و در پهلوی « گیومرد » به معنی « زنده میرا » یا « جان نیستی پذیر » نام نخستین بشر آفریده اهوره مزداست. گیومرث نخستین کسی است که اندیشید و آموزش و منش اهوره مزدا را دریافت و از این روی با با صفت « نخست اندیش » از وی یاد شده است . درباره کیومرث در فروردین یشت ، کرده ۲۴ ، آمده است : « فَرَوَشی گیومرت اَشَون را می ستاییم ، نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهوره مزدا گوش فرا داد و از او خانواده سرزمین های ایرانی و نژاد ایرانیان پدید آمد»( اوستا ، دوستخواه ، ص ۱۰۵۰- ۱۰۴۹ و ۴۲۳ ).

استوره نخستین بشر و نبرد او با اهریمن با تغییراتی در کیش مانوی نیز راه یافت چنان که نخستین بشر در کیش مانوی « مادر زندگان » نام داشت و از او مردی به وجود آمد که مانویان او را نخستین نر یا « فرَدومین نر » یعنی نخستین مرد نامیدند و اوست که با پیشوا و راهبر اهریمنان به جنگ برخاست( حماسه سرایی…،صفا،ص ۴۰۱ ) .

گرچه بین داستان گیومرث در شاهنامه فردوسی با متون دینی همچون اوستا ، دینکرد و بندهش تفاوت هایی دیده می شود با این همه در شاهنامه از گیومرث به عنوان نخستین شهریار یاد شده و به نبرد او با اهریمن اشاره می شود:

[… ] پژوهنده نامه باستان / که از پهلوانان زند داستان

چنین گفت کایین تخت و کلاه / گیومرث آورد و او بود شاه

که خود چون شد او بر جهان کدخدای / نخستین به کوه اندرون ساخت جای

سر تخت و بختش برآمد ز کوه / پلنگینه پوشید خود با گروه

ازو اند آمد همی پرورش / که پوشیدنی نو بُد و نو خورش

به گیتی بر او سال سی شاه بود / چو ماه دو هفته ز سرو سهی [… ]

برآمد برین کار یک روزگار/ فروزنده شد دولت شهریار

به گیتی نبودش کسی دشمنا / مگر در نهان ریمن اهریمنا

به رشک اندر آهرمن بدسگال / همی رای زد تا بیاگند یال [ …]

به این ترتیب به نظر می رسد که نبرد کیومرث با اهریمن با مرگ کیومرث به پایان نمی رسد و در حقیقت آغاز نبرد او با اهریمن آغاز دوران پیروزی و شهریاری بشر بر جهان است و بر این بنیان ، شهریور و شهریورگان ارتباطی ریشه ای با استوره گیومرث می یابد و یادگاری از نبرد گیومرث با اهریمن است.

شاید بر همین پایه ، زنده یاد موبد رستم شهزادی درباره جشن شهریورگان بر این باور بود که در ایران باستان این جشن بیشتر مربوط به نظامیان بوده و در آن زمان جشن شهریورگان را در پادگان ها و دژهای نظامی برگزار می کرده اند و چون شهریور امشاسپند در وجه زمینی سرپرست فلزات است پس برای ارج گذاری به این امشاسپند همواره فلزات به ویژه آلت رزمی را پاک نگه می داشتند ( شاخ سخن ، ترکمان اسدی ، ص ۴۳ ).

در تائید این مطلب و درباره ارتباط امشاسپند شهریور با فلزات، گواهان بسیار در متون کهن در دسترس است که نمونه ای از آن ، نوشته ای است برجای مانده از زمان ساسانیان به نام « پتیت » که در آن از کردار های بد یا گناهانی که بر دست خواننده رفته است ، ابراز پشیمانی و توبه می شود و گناهان نسبت به شهریور ( نشانه فرمانروایی نیک خداوند بر جهان ) چنین بر شمرده می شوند: پاک نگاه نداشتن فلز ها ، جنان که از پاکی برق نزنند؛ گذاشتن آن ها در جای نمناک ، چندان که زنگ بزنند ( حقوق بشر… ، جنیدی ، ص ۲۴ ).

و اما گوشه هایی از آیین های ویژه شهریور روز و شهریورگان را نیز در متون گوناگون می توان یافت که بی ارتباط با استوره نبرد گیومرث با اهریمن نیست. چنان که موبد بزرگ پارسی ، دستور داراب پالتن در « فرضیات نامه» آیین های ویژه روزهای ماه و ازجمله شهریور روز را بر بنیان یک متن پهلوی کهن که در دسترس داشته ، سروده است. هاشم رضی  آن جا که درباره اهمیت سروده های فرضیات نامه سخن می راند اگرچه سبک منظومه ای آن را « سست و با عبارات پارسی مغلوط » می داند اما یاد آوری می کند که « … از لحاظ قدمت و ارائه یک رشته از سنت های کهن که در آن گرد آمده جالب توجه و سودمند است ». به هر روی ، دستور داراب پالتن در « تفصیل شهریور روز » به شایست و ناشایست شهریور روز پرداخته و به مواردی چون شادی نمودن ،روزی دادن به لشکریان، بخشودن گنه کاران ،دهشمندی به نیازمندان، دیدار با بزرگان و امیران اشاره می کند :

به شهریور بود کاری نمودن / که در این روز باید شاد بودن

به سردار و مهان و کارداران / گماریدن به هرجاگه سواران

به لشکر دادن روزی در این روز / که باشد کنج وافر سود اندوز

پذیرفتن کند عذر گنه کار / به بخشودن ز رحمت برتبه کار

بآمرزد همی جرم فروماند / درین روز است از عفوش سخن راند

به درویشان دهش را هم فزودن / ستم بیداد از ایشان را ربودن

ملاقات برزگان و امیران / گرفتن ، فایده ها از وزیران

کهان خود از مهان ورزند بخشش / زبهر خواهش و حاجات بخشش

رسد فریاد هم فریاد رس را / کند چاره به بیچاران و کس را

مسعود سعد سلمان نیز در دوازده قطعه ، از دوازده ماه ایرانی یاد کرده که در اینجا ، دو بیتِ یکی از آن قطعات که به شهریور ماه ویژه است ، بازگو می شود:

شهریور است و گیتی از عدل شهریار / شاد است ، خیز و مایه شادی به من آر

باده شناس ، مایه شادی و خرمی / بی باده هیچ جان نشد از مایه شاد خوار

او همچنین در سروده هایش یادی هم از شهریور روز و شهریار جهان می کند :

ای تنت را ز نیکویی زیور / شهره روزی ست روز شهریور

تا به اقبال شهریار جهان / بگذرانیم جان به لهو و بطر

در اندرزنامه آذرپادمهر اسپندان نیز آمده : « در شهریور روز شاد باش زیرا که شادی ویژه مردمانی ست که پادشاه گزیده خوب داشته باشند » . بیرونی همچنین روایت می کند که « در شهریورگان آتش های بزرگ می افروختند و عبادت خدا و ستایش او را زیاد می کردند و برای خوردن و دیگر شادمانی ها به گرد هم جمع می شدند » و اما اکنون هم میهنان زرتشتی در برخی از شهرها و روستاها در هنگام شهریورگان گردهم می آیند و نیایش همگانی می خوانند و بر آتش چوب های خوشبو و اسپند می گذارند و با برنامه های شاد شهریورگان را گرامی می دارند.

از میان سرایندگان هم دوران ما ، سراینده گرامی مهین بانو ترکمان اسدی نیز در سروده ای زیبا با نام « جشن شهریورگان » ویژگی های این جشن کهن را بر می شمرد که به عنوان پایان بخشی نیکو باهم می خوانیم:

به فَرورتی نیک راهان ما / خجسته نیاکان و شاهان ما

فراوان درود و بسی آفرین / بدان پاک جانان ایران زمین

نیاکان فرمند و روشن روان / خردمند و بینادل و کاردان

پیام آوران ره راستی / به دور از همه کژی و کاستی

که بودند با دانش و فرهی / نگهدار ایران و دین بهی

که دادند مر زندگی را نوید / به فر و بزرگی و رای و امید

زبونی گنه بود در دینشان / چنین بود رای جهانبین شان

به فرهنگ اندر جهان پیشتاز / به دانش جهان را بدانان نیاز

به اندیشه نیک و گفتار نیک / وزان پس به سازنده کردار نیک

همه زندگانی به هنجار بود / نه تنها به گفتار ، کردار بود

دَه و دو به سال اندرون بود ماه / به نیکی و خوبی ، نماینده راه

سرآغاز : فرورد روشن روان / روان جهانی ازو شادمان

دگر نام امشاسپندان پاک / به هر ماه ، چون ماه بُد تابناک

وزان پس همه ایزدان بلند / بُدندی به همراه امشاسپند

به هر ماه سی روز بُد روزگار / به سی نام فرخنده نامدار

نخستین بُدی اورمزد گُزین / جهاندار نیکوی با آفرین

دگر بُد همان نام امشاسپند / پسِ آن بُدی ایزدان بلند

نهاده به هر روز نامی گُزین / خجسته نیاکان با آفرین

چو نام مَه و روز همنام بود / زمانه بسی شاد و برکام بود

بدان روز جشنی بیاراستند / ز مزدا همه روزِ بِه خواستند

نگه کن به روز چهارم ز ماه /  که دارد به خوبی یکی پایگاه

که شهریور آن نیک امشاسپند / بود نام این روز بس ارجمند

میان شش امشاسپندان پاک / سوم پایگه دارد او تابناک

به داد و به آیین توانا بُود / فروزنده داد مزدا بود

بُود خویشتنداری و زور و فر / نشانی ز آیین آن دادور

پس از مینوی پایگاهی چنین / نگر پایگاهش به روی زمین

ردو سرپرست و نگهبان بُود / فلزات را گوهر از آن بُود

از آن جا که این خاک گوهرنگار / به سینه درون معدن بی شمار

ز ارزیز و از مس و از سیم و زر / ز روی برنج و ز پولاد بر

همی پرورانیده با سوز دل / به گرمی چنان آهن جان گُسل

دگر آن که ایرانیان دلیر / توانمند و کوشا و دانش پذیر

به خوبی بجستند بهره از آن / به نیروی تن با دلی شادمان

به ویژه نگر ، آلت ساز جنگ / که در کارشان می نکردی درنگ

بُدی تیز و برنده و آبدار /  که هنگام سختی بیاید به کار

ز شهریور امشاسپند بلند / چنین کار هرگز نیاید پسند

که از کندی و زنگ ناید به کار / فلزات پر مایه آبدار

ز بهر چنین رای ژرف و بلند / بدندی به هر رزم پیروزمند

***

کنون چشم بگشای و نیکو ببین / بدین زندگانی پر مهر و کین

که صنعت بود پیش رو اندر این / چه بر آسمان و چه روی زمین

همه زندگی زو به سامان بوَد / پر آسایش و رامش جان بوَد

که شهریور امشاسپند سترگ / توانا و دانا به رای بزرگ

به گردش درآرد بسی پر توان / بگرداند او چرخ صنعت گران

چنین دیدگاهی به بینش وری / به شهریرگان داده بُد برتری

به شهریر ماه و به شهریر روز / بپا بُد یکی جشن بس دلفروز

ستودند زور و توانش به جان

که تازه ازو گشت جان جهان

——————————-

خاستگاه :

۱- اوستا ( کهن ترین سرودهای ایرانیان ) ، گزارش : دکتر جلیل دوستخواه ، انتشارات مروارید ، تهران ، ۱۳۷۵

۲- بندهش ، فرنبغ دادگی ، گزارش : دکتر مهرداد بهار ، انتشارات توس ، تهران ، ۱۳۸۵

۳- شاهنامه فردوسی ، به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق ، دفتر یکم ، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی ، تهران ، ۱۳۸۶

۴ – حماسه سرایی در ایران ، دکتر ذبیح اله صفا ، انتشارات فردوسی ، تهران ، ۱۳۷۴

۵ – گاهشماری و جشن های ایران باستان ، هاشم رضی ، انتشارات بهجت ، تهران ، ۱۳۸۰

۶ – حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان ، فریدون جنیدی ، نشر بلخ ، تهران ، ۱۳۷۸

۷- شاخ سخن ، مهین بانو ترکمان اسدی ، چاپ پیکان ، تهران ، ۱۳۸۲

گل شاه‌اِسپَرغم (نازبو)، نماد جشن شهریورگان

«شهریور» در فارسی، «شهرور» در پهلوی و «خشترویریه» در اوستا به معنای «شهریاری آرمانی»، در گات‌ها یکی از فروزه‌های اهورامزدا و در اوستای نو، یکی از امشاسپندان است و او را مینوی جوانمردی نیز خوانده‌اند. در گاه‌شماری ایرانی، ششمین ماه سال و چهارمین روز از هر ماه «شهریور» نام دارد، از این‌روی در روز شهریور از شهریور ماه یا چهارم شهریورماه «جشن شهریورگان» را برپا می‌کنیم. جشن شهریورگان پیوندی نیز با استوره‌ نبرد نخستین بشر (کیومرث)، با اهریمن دارد. در این استوره، کیومرث با یاری امشاسپند شهریور بر اهریمن پیروز شده و دوران پیروزی و شهریاری بشر بر زمین آغاز شده است. روز جشن شهریورگان از سوی انجمن موبدان به نام « روز پدر ایرانی» نام گذاری شده است. در اندرزنامه «آذرپاد مهر اسپندان» نیز آمده است : « در شهریور روز شاد باش زیرا که شادی ویژه مردمانی ست که شهریار گزیده خوب داشته باشند.» بیرونی همچنین روایت می کند که «…در شهریورگان آتش های بزرگ می افروختند و عبادت خدا و ستایش او را زیاد می‌کردند و برای خوردن و دیگر شادمانی‌ها به گرد هم جمع می‌شدند». در کتاب پهلوی «بندهش»، آنجا که «درباره چگونگی گیاهان» سخن به میان می‌آید، از میان گل‌ها، « شاه اِسپَرغم » گل ویژه شهریور معرفی شده و آمده است: «… این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: شاه اِسپَرغم، شهریور را … خویش است…» که بر این اساس از میان گل‌ها، شاه اسپرغم نمادی زیبا برای شهریورماه و جشن شهریورگان خواهد بود. 

اما پرسش اینجاست که بر اساس دانش گیاه‌شناسی امروز، منظور از گل شاه اسپرغم نامبرده شده در متون کهن ایرانی کدام گل است؟

در کتاب بندهش « اسپرغم» چنین تعریف شده است: «هرچه را برگ بویا و به دست‌ورز مردمان کاشته شود و همواره هست، اسپرغم خوانند.» سپس «شاه اسپرغم» گل ویژه شهریور امشاسپند معرفی شده است.

 ولی «شاه‌اسپرغم» نام گیاهی خاص است که در کتاب‌های گوناگون به صورت‌های مختلف همچون «شاه‌سپرهم»، «شاه‌اسپرم»، «شاسپرم»، «اسپرهم»، «شاسپرغم»، «سپرغم»، «سپرهم» و «سپرم» نوشته شده است. البته این نام نیز گاه به صورت عام به معنی «گیاه خوش‌بو» در ادب فارسی به کار رفته است.

افزون بر ساقه کشیده و برگ‌های سبز و گل‌های کوچک سپید یا صورتی روشن، برجسته‌ترین ویژگی «شاه اسپرغم» در متون کهن ایرانی، «بوی خوش» این گل زیباست؛ چنان که در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی»، «ریدک» در پاسخ به پرسش «خسرو قبادان» درباره گل‌ها و کیفیت بوی آن‌ها، در مورد شاه‌اسپرغم می‌گوید: «… شاسپرم را بوی چون بوی عزیزان ]بود[ …»

در متون ادب فارسی، سرایندگانی همچون منوچهری دامغانی، عثمان مختاری، بهرامی سرخسی،  مسعود سعد سلمان، لامعی گرگانی و قطران تبریزی در سروده‌های خود «شاه اسپرغم» را معمولا مترادف «گیاه خوشبو» به کار برده‌اند اما گاه نیز با توصیف دقیقی که ارائه داده‌اند، روشن کرده‌اند که نام گلی خاص مورد نظرشان بوده است. چنان که منوچهری دامغانی، «شاسپرم» را با ساقه کشیده و برگ‌های اطرافش چنین توصیف می کند :

آن برگ های شاسپرم بین و شاخ او / چون صد هزار همزه که بر طرف مَد بود 

اما «بهرامی سرخسی» شاعر دوره غزنوی، توصیف دقیق‌تری از این گیاه ارائه می کند. او «شاه اسپرم» را به گنبدی سبز از جنس زمرد که بر شاخه ای نازک و ضعیف قرار گرفته است و یا کسی که تن‌پوشی سبز بر تن داد و دامان آن را بر روی بدن خود جمع نموده، مانند کرده است:

شاه اسپرم، چو شاخ کشیده به گرد خویش / چون قبه زمرد بر شاخکی نزار

یا سبز جامه ای که چو بر ما کند گذر / از ساق برکشد به کتف دامن ازار

ابوریحان بیرونی در کتاب «صیدنه» گل شاه اسپرم را یکی از گیاهان خوش‌بو می داند و می‌گوید که عرب‌ها آن را «ریحان» می نامند اما یکی از انواع ریحان است: « شاه اسپرم را عرب، “ریحان” گویند و شاه اسپرم از انواع ریحان است که برگ او خُرد باشد و نبات او خوش‌بوی بود…»

در متون ادب فارسی، سرایندگان پارس‌گوی همچون سعدی، سیف فرقانی، نظامی گنجوی، عطار نیشابوری، فیض کاشانی، سلمان ساوجی، بیدل دهلوی، عبدالواسع جبلی، امیرخسرو دهلوی، منوچهری، رودکی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی، حسن غزنوی، قطران تبریزی، عرفی شیرازی، شاه نعمت‌الله ولی، قاآنی و اقبال لاهوری، رنگ و رُخ و موی یار را به شادابی و خوش‌بویی «ریحان» همانند کرده‌اند و «ریحان» یا جمع آن «ریاحین» را به صورت عام و به معنی هرگونه گل و گیاه خوش‌بو و خوش‌رنگ که در بهار رنگ و بویی به بوستان و گلستان می دهد، به کار برده‌اند. چنان که  سعدی  شیرازی می فرماید:

وقتی دل سودایی می‌رفت به بُستان‌ها / بی‌خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

اما گاه سرایندگان «ریحان» را نه به صورت عام بلکه به عنوان نام خاص یک گل به کار برده‌اند، چنان که فرخی سیستانی در دو بیت زیر از ۶ گل نام می برد که یکی از آن ها «ریحان» است:

باغ‌ها داشتم پُر از گل سُرخ / دشت‌ها پُر شقایق نعمان

از چپ و راست سوسن و خیری / وز  پس و پیش نرگس و ریحان

و نمونه دیگر، در منظومه «رمز الریاحین» که توسط «محمد هادی کاشانی» مشهور به «رمزی کاشانی» از شاعران دوره صفوی و هم‌دوره شاه عباس دوم، در وصف اصفهان و مناظره گل‌های باغ هزارجریب نوی اصفهان سروده شده است، از گل ریحان نام برده می‌شود. رمزی کاشانی در این منظومه و در بخشی با عنوان «گفتگوی گل ریحان در تعریف رنگ و بوی خویش» از گل ریحان که در آن زمان در باغ هزار جریب اصفهان کاشته می‌شده‌، نام می‌برد:

منم از مجمع خوبان سرافزار / سزد کو برهمه گل‌ها کنم ناز

مرا نسبت به خط یار کردند / شما را زینت دستار کردند

اگر از خویش گویم نیست پنهان / مثل باشد به خوبی خط ریحان

منم کو سبزی و حُسن و صباحت / سراپا گشته ام کان ملاحت

چو بخت خویش سرتاپای سبزم / مبین بر پستی بالای سبزم

نیم از سبزی رخسار دلگیر / ملاحت باشد از سبزان کشمیر

به خاکستر از آنم روز و شب یار/ کزو یابم صفا آیینه کردار

به معنی گلشن پر رنگ و بویم / نکوبینی اگر بینی نکویم 

Ocimum Basilicum شاه اسپرغم یا ریحان یا نازبو یا

به این ترتیب، ویژگی‌های «شاه اسپرغم» یا «ریحان» به عنوان یک گل خاص، همخوانی دارد با Ocimum Basilicum یا Sweet basil از خانواده Lamiaceae یا تیره نعناییان، گیاهی یکساله و معطر که برگ‌هایش سبز روشن و بیضوی است و گل‌های خوش‌بویش به رنگ های سفید و گُلی و گاهی بنفش به صورت مجتمع در کنار برگ‌های انتهایی ساقه قرار دارند.

شاه اسپرغم را در برخی متون، «سلطان الریاحین» ترجمه کرده و نوشته‌اند. این گیاه امروز نزد عموم مردم با نام‌هایی دیگر همچون «ریحان سبز» یا « نازبو/ نازبوی/ نازبویه» نیز نامیده می‌شود. گاهی هم تخم آن را که در آب لعاب فراوان می‌دهد برای خوش‌بوی شدن در شربت می‌ریزند که به آن «تخم شربتی» گویند. این گیاه در بسیاری از نقاط ایران به صورت خودرو، می‌روید و گاه جنبه زینتی دارد ولی به طور معمول به عنوان «سبزی خوردن» کشت می‌شود و بسیار محبوبیت دارد. 

                 برگ انواع نازبو یا ریحان به عنوان «سبزی خوردن» استفاده می شود

خاستگاه‌ها:

۱-  اوستا (کهن‌ترین سرودهای ایرانیان)، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، ۱۳۷۵ خورشیدی.

۲- بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش و برگردان دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران، ۱۳۸۵ خورشیدی.

۳ – بندهش هندی، گزارش و برگردان: دکتر رقیه بهزادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران ۱۳۸۸ خورشیدی.

۴- فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، خسرو قلی زاده، نشر کتاب پارسه، تهران ، ۱۳۸۷ خورشیدی.

۵-  گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران، ۱۳۸۰ خورشیدی.

۶- فرهنگ رستنی های ایران، دکتر هادی کریمی،انتشارات پرچم ، تهران ، ۱۳۸۱ خورشیدی.

۷- گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، دکتر بهرام گرامی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۶ خورشیدی.

۸- گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی تا ابتدای دوره مغول، دکتر غلامحسین رنگچی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۸۹ خورشیدی.

۹- صیدنه، ابوریحان بیرونی، ترجمه: ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی، به کوشش: دکتر منوچهر ستوده و ایرج افشار، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ۱۳۸۷ خورشیدی.

۱۰ – الصیدنه فی الطب، ابوریحان بیرونی، تصحیح: دکتر عباس زریاب، ناشر: مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۷۰ خورشیدی.

۱۱- لغت نامه، علی اکبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران،  تهران، ۱۳۷۲ خورشیدی.

۱۲ – فرهنگ نام‌های گیاهان ایران، ولی الله مظفریان، فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۶ خورشیدی.

۱۳- تطبیق نام‌های کهن گیاهان دارویی با نام های علمی،  دکتر احمد قهرمان و احمد رضا اخوت، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ خورشیدی.

۱۴- متون پهلوی، گزارش دکتر سعید عریان، ناشر: کتابخانه ملی ایران، تهران، ۱۳۷۱ خورشیدی.

۱۵ – فرهنگ گیاهان ایران، احمد ماه‌وان، انتشارات ماهوان، مشهد، ۱۳۸۱ خورشیدی.

۱۶ – پزشکی در ایران باستان، دکتر موبد سهراب خدابخشی،  انتشارات فروهر، تهران، ۱۳۷۶ خورشیدی.

۱۷- منظومه رمز الریاحین ( در وصف اصفهان و مناظره گل‌ها)، رمزی کاشانی، به کوشش ایرج افشار، مجله وحید، سال سوم،  شماره ۵-۱

۱۸- فرهنگ فارسی معین، دکتر محمد معین، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۱ خورشیدی.